برکت روزهای رفته هنوز در روح من است.واژه هاییکه شنیده ام را تکرار میکنم وهر بار گویی بهتر درکشان میکنم.

این روزها قادرم بر بخشی درخشانتروروشنتراز وجود خود دست بگذارم.این ارزوی من است که قلبی گشوده برای دریافت داشته باشم.که از گذاردن بازویم به دور شانه های کسی نترسم مبادا پاره شود.که از انجام کاری که هیچ کس پیش از ان انجام نداده نترسم مبادا آسیب ببینم. بگذار امروز احمق باشم چون امروز حماقت همه ان چیزی است که برای بخشیدن دارم.

 اری برای زیستن شهامت لازم است .امروز بیش از بیش مردم را دوست دارم هر چند باز احساس تنهایی میکنم اما دوست داشتن را اموخته ام اری قلبت را دنبال کن  . میدانستی ان ژرفترین چیز  ان دانش  ان احساس خویشاوندی از همان بار نخست که تو را دیدم آغاز شد.

عشق همچون جویبار باید د رجنبش باشد اما پس بر سر اغلب زندگی ها چه می اید

گمان میکنند اب رود همواره جاری است وهیچ نگران نیستنند .بعد زمستان میرسدو ابها یخ میبندد وتنها ان گاه می فهمند که در این زندگی هیچ چیز به طور مطلق تضمین نشده است.

هر عشق هماره عظیم ترین ومهم ترین عشق جهان است .

اه کاش سراسر زندگی ای را که در من است را بزیم وهر لحظه را تا نهایتش درک کنم.چه دیر فهمیدم

تمام مشکلات ی که بر سر من امده به خاطر حقارت وترسی در خود من بود

وگرنه زندگی همواره بیش از انی به ما می بخشد که خود را سزاوارش میدانیم.

نه تو میمانی  ونه اندوه ونه هیچ یک از مردم این ابادی

به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی ان لحظه شادی که گذشت غصه هم خواهد رفت انچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند. لحظه ها عریانند.به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز.

.